من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

اثرات حرفهای بانو

وقتی که من ناراحت و خسته می شم تنها یه نفر هست که میتونه آرومم کنه . کسی که همیشه مواظب منه که من اعصابم خورد نشه یا اینکه هیچ وقت انرژی منفی به سراغم نیاد . اون خیلی مهربونه و همیشه مراقب منه . و من عاشقونه دوستش دارم .  

وقتی که با من حرف می زنه و به من امید میده اینقدر اروم می شم و اینقدر اعتماد به نفسم زیاد می شه که غیر قابل باوره . این قدر اروم می شم وقتی که دست به روی موهام می کشه .  

وقتی که بوسم می کنه با یه دنیا عشق و محبت رو به رو می شم چیزی که همیشه ارزوش رو داشتم .  

در جواب این همه مهربونی و عشق و احساس که به من میده فقط می تونم سری از روی ادب و احترام وعشق به زیر بیفکنم و زیر لب خدا رو به خاطر داشتن این چنین نعمتی شکر کنم و از اونی که این همه عشق به من می ده تشکر کنم .  

این همون عشقیه که بهش افتخار می کنم . اون کسی نیست جز یه بانوی مهربون ، یه بانوی دوست داشتنی اون کسی نیست جز زهرا بانو .

ماه گرد اشنایی

سلام . یه سلام گرم . یه سلام به لطافت عشق . یه سلام به جنس ابرهای زیبای بارانی .  

مدتهاست که چیزی تو وبلاگم ننوشتم . ولی امروز می خوام بنویسم . از عشق از خواستن از دوست داشتن .می خوام بگم که چقدر دوست داشتن قشنگه. امروز روز قشنگیه . امروز ماه گرد اشناییمونه امروز روزیه که من و بانو با هم اشنا شدیم . من خیلی خوشحالم که تو این روز تونستم کنار بانو باشم . و خوشحالم که می تونم این خوشحالی رو با همسرم گلم به اشتراک بذارم 

  

 

 

دیشب بارون می اومد . و من زیر بارون قدم می زدم . دیشب هر قطره بارون که روی صورتم می خورد مثل نوازش دستهای بانو بود . دیشب عاشق تر از همیشه بودم . اخه دیروز بانو منو شرمنده کرد و برام تو وبلاگش یه چیزی نوشت که حرفهای دل خودم هم بود . دیروز بانو بهم گفت که دوستم داره از احساسش برام گفت از اینکه چه حالی داره . اخه دیروز صدای مهربون بانو رو موقع بارش بارون شنیدم . هیچ کس نمی تونه اون حس منو درک کنه . ولی من خوشحالم از حسی که دیروز بهم القا شد . امروز هم که دیگه .... به به .  

فقط می تونم بگم که در مقابل این همه لطف بانو من فقط می تونم عرق شرم بریزم که حتی نصف اون محبت ها رو هم نتونستم جبران کنم .

خیلی خیلی خوشحالم

 سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

سلام . یه سلام خوب و گرم به بانوی مهربون  خودم و به همه دوستان عزیز که به من لطف دارند و وبلاگ منو می بینند .  

دیروز ماهگرد بهترین حادثه زندگی من بود . دیروز ماهگرد اشنایی من با بانوی برفی خوبم بود . و من در کنار بانوی خوبم روز خوبی رو گذروندم . دیروز صدای بانو گرمتر از همیشه و خنده هاش بیشتر از همیشه سر شار از محبت و عشق بود . هر ماه وقتی که به نوزدهم نیز می شم یه حسی بهم می گه که عشقم عمیق تر شده . این گذر زمان به من یاد اور می شه که هنوز زنده هستم و هنوز می تونم زندگی کنم . چون که بانوی خوبم در کنار من هست و من از افتخاراتم اینه که در کنار بانو هستم و بهش عشق می ورزم .  برای من همیشه بهترین هدیه لبخند بانوی خوبم بوده و هر وقت که اون خندید من با تمام وجودم خندیدم . و خنده ی زیبای تو همواره برای من شادی بخش ترین لحظه رو ایجاد کرده . از تو ای بانوی مهربان به خاطر تمام خوبی ها و مهربونی هایی به من کردی ممنونم .  

این گل رو هم به بهترین و با احساس ترین بانوی دنیا تقدیم می کنم و بعدش یه مناجات با خدای خوب و مهربون دارم .  

خدایا تو رو به بزرگی و عظمتت قسمت می دم که همیشه بانوی خوبه من سالم و تندرست و خوشحال در کنار من باشه و من این سعادت رو داشته باشم که بهش عشق بورزم و بهش محبت کنم . خدایا تو رو به تمام زیبایی های دنیا قسم می دم که این بانوی برفی و مرد بارانی رو  به هم برسون . تا برای همیشه در کنار هم باشند . آمین .  

و عاشقانه فریاد می زنم که بانوی خوبم دوستت دارم . بانوی خوبم می پرستمت و به اندازه همه خوبی های دنیا و به اندازه وسعت اسمان عشقمون دوستت دارم . ( حرفهای دل مرد بارانی برای بانوی برفی )