سلام خانومی نازم
امروز شنبه هست و من بازهم زنده هستم و اومدم سرکارم . دیروز تمام مسیر تا خونه داشتم گریه می کردم . می دونم که به توقول دادم ولی نمی تونم که گریه نکن . انگار اشکهای من بی اراده سرازیر می شن ، مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن تو .
زهرای خوب من . دیشب باز هم تو جمع تنها بودم . تنهای تنها . تنها تر از اون چیزی که تو فکرشو بکنی . فقط یاد تو همراه من بود . این قدر ناراحت بودم که هیچی از محیط اطرافم نمی فهمیدم .
زهرای خوب من دیشب فهمیدم که هیچ جایی تنهام نمی زاری .
موقعی که می خواستم بخوابم باز هم کنارم ، تو اغوشم ، روی دستهای مردونه من خوابیدی . وای که دیشب تا صبح تو اغوشم بودی . زهرا دوستت دارم . به خدای احد و واحد قسم می خورم که از ته دلم و عاقلانه و عاشقانه دوستت دارم .