من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

عشق

 

سلام . یه سلام به گرمی عشق یه سلام به بزرگی صفای و مهربانی عشق .  

امروز می خواهم بگویم ، بانوی مهربانم ای که تنهاییم را در چاه زمانه به اسارت کشیدی و مرا از بند غم و اندوه رهایی دادی ، به تو عشق می ورزم . من دیگر تنها به دوست داشتن تو اکتفا نمی کنم چرا که تو لایق عشق ورزیدنی . عشقی به زیبایی پر سنجاقک و عشقی به نرمی خواب کودکانه اوا ، و عشقی به وسعت ساحل به کران قلبت . به تو عشق می ورزم و از خداوند بزرگ همواره سلامتی و شادابی تو را از صمیم قلب و با دستانی نیازمند به او ، و افراشته به سوی گنبد زیبای اسمان اشک نیاز به درگاهش می ریزم و برای عشقمان و برای در کنار هم بودنمان فریادی از سر عشق سر می دهم . و همیشه بوسه عشق را بر دستان کوچک و مهربانت که اوای زندگی من است فرود می اورم و سر تعظیم به گریبان می برم در برابر عشق تو که در دل نهان دارم .  

 

خانه

سلام . یه سلام گرم یه سلام به پهنای اسمان عشق بین من و بانو . امروز تصمیم گرفتم بعد از یه عذر خواهی به خاطر غیبت طولانی مدتم چند خطی رو بنویسم .  

نشانی  

خانه دوست کجاست ؟ 

در فلق بود که پرسید سوار  

اسمان مکثی کرد .  

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید .  

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :  

نرسیده به درخت ، کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است .  

و در ان عشق به انداره پرهای صداقت ابی است .  

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر بذر می ارد .  

پس به سمت گل تنهایی می پیچی  

دو قدم مانده به گل ، 

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی  

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد .  

در صمیمیت سیال فضا ، خش خشی می شنوی .  

کودکی می بینی رفته از کاج بلندی ، جوجه بردارد از لانه نور  

و از او می پرسی  

خانه دوست کجاست ؟ 

اکنون من ادامه می دهم :  

خانه دوست قلب خود توست .  

دوست منزلی جز قلب دوست دار ندارد .  

نازنینم ، بهترینم ، بانوی زیبا و مهربانم  

دوست تو و عاشق تو خانه ای ندارد جز قلب تو  

پس مرا همواره در کنجی اندر خانه خود جای ده

تقدیم به گل گلدون قلبم

سلام . سلامی به گرمی عشق من و بانو .  

شعری که می خوام براتون بنویسم ، یکی از دوستان بسیار مهربان و خوبم که متاسفانه چند ماهی هست که از دیدنش محروم شدم و تنها تونستم صدای گرمش رو بشنوم بهم هدیه کرد و من هم می خوام این رو به بانوی خوب و مهربانم هدیه کنم . 

ای به داد من رسیده  

تو را در قلب شعر می گذارم  

بنام عشق آن را می نگارم  

تمام حرف من در شعر این است  

تو را تا بی نهایت دوست دارم  

همیشه دور بودن معنای فراموشی نیست  

گاهی فرصتی است برای دلتنگ شدن  

تا نباشد جدایی ها کسی نداند قدر یاران را  

کویر خشک می داند بهای قطره باران را  

به اندازه گریه گنجشک ها دوستت دارم  

البته شاید این دوست داشتن کم به نظر اید  

اما وقتی گنجشک ها گریه می کنند می میرند .  

 

 

 

تقدیم به بانوی برفی از طرف مرد بارانی .