نگران نباش امروز اومدم . دیروز رفته بودم زیارت . رفتم تا برات دعا کنم . برای سرنوشتمون . برای اینکه اگه صلاح ما اینکه به هم برسیم پس این کار تحقق پیدا کنه . رفتم و به خدا قول دادم که اگر من و تو به هم برسیم برم تو همون امام زاده که توش روحم اروم گرفته بود و 5 ساعت تموم با تو اونجا دینم رو ادا کنم . از خدا خواستم که تو همیشه سلامت باشی ، از خدا خواستم که قلب مهربونت هیچ وقت غم نداشته باشه ، از خدای بزرگ خواستم که هر چی که تو زندگی می خوای اگه به صلاحت بود بهت بده . به خدا گفتم که چقدر دوستت دارم . گفتم که برات می میرم . گفتم که بی تو موندن برام مثل مرگه پس بهتره که بمیرم ولی بی تو نباشم . زهرا خیلی دوستت دارم . بیشتر از اون چیزی که تو فکرش رو بکنی . |