همین امشب از غصه ها می میرم
انتقام خودمو از دوتامون می گیرم
دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد
باید اروم بگیرم باید اروم بگیرم
( وقتی این شعر رو شنیدم بد جوری حس کردم که غم و غصه تمام وجود تهی و خالی من رو فرا گرفت . انگار که برای اولین بار بود که حس می کردم هیچی تو وجودم نیست . حس می کردم که خالی شدم . بغض تو گلوم بود . اشک تو چشمام . میخواستم گریه کنم ولی نتونستم . )
امروز تمام قدرت خودم را جمع کردم که کارهام رو درست و کامل انجام بدم . یادمه که همیشه بهم می گفتی برو کارهاتو انجام بده . تو تنها کسی هستی که منو درک می کنی . و من امروز با بوسه بر دستهای عاشق تو ، دستهایی که خیلی مهربان و نازه ، تصمیم گرفتم صبح خودمو اغاز کنم . امروز می خوام بازم بهت بگم که بدونی ، من دوستت دارم . می خوام این رو بهت بگم که بدونی همیشه دوستت داشتم و دارم . می خوام بدونی که زندگی برای من بدون وجود تو و یاد تو بی معنی و بی مفهومه .
زهرا ............
می خوام اینو بدونی که امروز چشمات رو می خوام ببوسم . چشمایی که همیشه با مهربونی منو دوست داره .
می خوام امروز با عشق ، یه عشق که بوی خوشش منو دیوانه کرده شروع کنم .
پس می گم به نام خدایی که عشق رو در وجودمان قرار داد .