خانه

سلام . یه سلام گرم یه سلام به پهنای اسمان عشق بین من و بانو . امروز تصمیم گرفتم بعد از یه عذر خواهی به خاطر غیبت طولانی مدتم چند خطی رو بنویسم .  

نشانی  

خانه دوست کجاست ؟ 

در فلق بود که پرسید سوار  

اسمان مکثی کرد .  

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید .  

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :  

نرسیده به درخت ، کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است .  

و در ان عشق به انداره پرهای صداقت ابی است .  

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر بذر می ارد .  

پس به سمت گل تنهایی می پیچی  

دو قدم مانده به گل ، 

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی  

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد .  

در صمیمیت سیال فضا ، خش خشی می شنوی .  

کودکی می بینی رفته از کاج بلندی ، جوجه بردارد از لانه نور  

و از او می پرسی  

خانه دوست کجاست ؟ 

اکنون من ادامه می دهم :  

خانه دوست قلب خود توست .  

دوست منزلی جز قلب دوست دار ندارد .  

نازنینم ، بهترینم ، بانوی زیبا و مهربانم  

دوست تو و عاشق تو خانه ای ندارد جز قلب تو  

پس مرا همواره در کنجی اندر خانه خود جای ده