من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

من بی تو می میرم

دوستت دارم بدون تا

بانو جونم نامه داری . پست چی پشت دره .

می دونی که اگه برام پیام نذاری دلم می گیره . پس یادت نره . راستی بازم مثل همیشه قبل از رفتنت بهم گفتی ممنونم . تو همیشه بانوی من بودی و هستی . بانو جونم . دوستت دارم . بانو یه نگاه به دستهای مهربونت بنداز . جای بوسه ی من هر روز روی اون دستهای مهربون تکرار می شه . تا مبادا که کمرنگ بشه . بانوی من دوستت دارم بدون تا . این قدر دوستت دارم که هیچ کس نمی تونه باور کنه . به جز خودت و خدای بزرگ . این عشق و دوستی زمینی نیست رنگ خدایی داره پس به خدایی که من و تو رو افرید که عاشق و دوستدار یکدیگر باشیم سوگند می خورم که دوستت دارم با تمام وجود .  

من از تو خیلی چیز ها یاد گرفتم . خیلی از صفات بد رو کنار گذاشتم و این تنها به خاطر وجود محبتی بود که تو در دل کوچک و شیشه ای ( به قول خودت ) کاشتی . دستهای مهربون تو رو می بوسم می دونم که الان می خواهی استراحت کنی تا بعد  از ظهر به کارهات برسی . ساعت 14:33:28 روز یکشنبه مورخه 18/5/1388 . دوستت دارم

سلام بانوی من .  

یادته که دوست داشتی که بهت بگم بانو . امروز دوباره بی اراده ، ناخود آگاه بهت گفتم بانوی من . امروز می خوام دوباره بهت سلام کنم . هر روز صبح بهت سلام می کنم . سلامی که گرمای عشق درونم رو فریاد بزنه . سلامی که فریاد بزنه که زهرا یه ادمی اون دور دورا ولی با قلبی نزدیک داره زندگی می کنه . که دوستت داره . یه ادم که صادقانه به تو گفته دوستت داره . یه ادم که برای تو خوب نبوده و این رو خوب می دونه .  

دوستت دارم از ته دلم .

سلام زهرای خوب من .  

امیدوارم که اول هفته خوبی رو شروع کرده باشی . زهرا انگار که تو ذهن منو قدم به قدم می خونی انگار می دونی که میخوام چی کار کنم . یا می خوام چی بنویسم . مطالبم رو ازم می گیری قبل از اینکه وقت کنم که خودم اون ها رو بنویسم . یه چیزی رو می دونستی ؟ 

این اهنگ رو من تصمیم داشتم که امروز برات بنویسم چون خیلی این اهنگ رو دوست دارم . یه حس ارامش بخشی به من می ده .  

ولی خوب یه شعر دیگه دارم .  

همین امشب از غصه ها می میرم  

                                               انتقام خودمو از دوتامون می گیرم 

دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد   

                                              باید اروم بگیرم باید اروم بگیرم   

( وقتی این شعر رو شنیدم بد جوری حس کردم که غم و غصه تمام وجود تهی و خالی من رو فرا گرفت . انگار که برای اولین بار بود که حس می کردم هیچی تو وجودم نیست . حس می کردم که خالی شدم . بغض تو گلوم بود . اشک تو چشمام . میخواستم گریه کنم ولی نتونستم . ) 

امروز تمام قدرت خودم را جمع کردم که کارهام رو درست و کامل انجام بدم . یادمه که همیشه بهم می گفتی برو کارهاتو انجام بده . تو تنها کسی هستی که منو درک می کنی . و من امروز با بوسه بر دستهای عاشق تو ، دستهایی که خیلی مهربان و نازه ، تصمیم گرفتم صبح خودمو اغاز کنم . امروز می خوام بازم بهت بگم که بدونی ، من دوستت دارم . می خوام این رو بهت بگم که بدونی همیشه دوستت داشتم و دارم . می خوام بدونی که زندگی برای من بدون وجود تو و یاد تو بی معنی و بی مفهومه .  

زهرا ............ 

می خوام اینو بدونی که امروز چشمات رو می خوام ببوسم . چشمایی که همیشه با مهربونی منو دوست داره .  

می خوام امروز با عشق ، یه عشق که بوی خوشش منو دیوانه کرده شروع کنم .  

پس می گم به نام خدایی که عشق رو در وجودمان قرار داد .